بارون

ساخت وبلاگ
تازگی ها فهمیدم من دنبال هر چی باشم و خیلی براش اشتیاق داشته باشم اخرش وقتی بهش میرسم بلد نیستم به معنای واقعی ازش لذت ببرم یا اونقدر حال دلم خوب نیست باهاش....

میترسم درباره ازدواج کردنم با امیر همین طور باشه...

اما بعد با خودم میگم....تو تموم این 3سال و نیم که فرقی نمیکرد با ازدواج هر وقت باهاش بودم حال دلم خوب بود.خیلی خوب.پسر مغرور وکم حرفی که شاید به تدریج عاشقش شدم...

بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 95 تاريخ : شنبه 20 بهمن 1397 ساعت: 5:25

وقتی اومدم خونه اونقدر ها حسم ثابت نمونده بود.اونقدر ها دلتنگ نبودم...مامان اموزشگاه و همایش ها رو میگردوند.بابا درگیر معامله و خرید و فروش بود.خواهرم سر کارش بود و داداش در حال درس... من حس کردم کاش بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 110 تاريخ : شنبه 20 بهمن 1397 ساعت: 5:25

به محض رسیدن به خونه، امیر برای شام دعوتم کرد و من هم بی تعارف قبول کردم.شب هم بعد شام که لازانیا سفارش دادیم امیر برام قهوه درست کرد به شدت سر درد داشتم از کم خوابی و یه ژولوفن هم خوردم.بهتر شدم و درس خوندم و امیر رو مجبور کردم جلوم بشینه براش درس توضیح بدم و  نزدیک 40تا اسلاید و یه درس دیکه رو خوندم کنارش و نکته برداری کردم.شب قبل از خواب بهش گفتم ترکم نکن.حرفم احمقانه بود...هیچوقت به اینده اعتماد نمیشه کرد

گفتن نداشت.عمیقا معتقدم که رفتنی رو باید ول کنی بره چون بالاخره یه روز میره....

بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 4:50

از سلف مرکزی اومده بودم خونه.کدو خورشتی و نون خوردم.دلم خواست برم پیش امیر.اونم تنها بود.وسایلم رو جمع کردم و خواستم برم که همخونه م ازم پرسید کجا میری؟

منم خواستم بگم به تو ربطی نداره ولی به جاش گفتم دارم میرم خونه ناهید:)

بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 4:50

رفتم خونه امیر خونه تمیز تر از همیشه بود.هر دو نشستیم به درس خوندن و گاهی وسطش یه حرفی میزدیم..نمیدونم چه حرفی شد که بحث رسید سر خوردن آب جو به هر حال منم انگار شیطون رفته باشه تو جلدم گفتم میخوام بخو بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 94 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 4:50

تا حالا اونجوری نشده بودم.میخندیدم بدون اینکه بخوام و نمیتونستم جلوی خندم رو بگیرم.حتی داشتم از شدت خنده نفس نفس میزدم.به امیر میگفتم که این پتو قهوه ایه یا نارنجی.

چرت و پرت میگفتم .میدونستم دارم میخندم و دلم میخواست نخندم ولی دست خودم نبود.امیر اولش فکر کرد الکی میکنم ولی یواش یواش ترسید.

بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 4:50

بی حال شده بودم و داشتم میفتادم.دستام شل شده بود و نمیتونسنم حتی بشینم.فقط میخندیدم و ولو میشدم.اصلا دست خودم نبود.اخرش یکم بهتر شد و از سرم پرید و سعی کردم بخوابم. ساعت 5 و نیم صبح وقتی بیدار شدم که بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 4:50

فکر میکردم خوب نمیشم و داشتم از ترس میمردم.به خودم میگفتم احتمالا کارم به بیمارستان بکشه ولی وقتی بیدار شدم سرما و لرزشم یر طرف شده بود کاملا و فقط سرم درد میکرد.باز هم یه ژلوفن دبگه خوردم.البته قبلش امیر مجبورم کرد عدسی بخورم. در اخر با منگی رفتم جلسه امتحان.

بخیر گذشت ولی فاز خنده بی ارادم رو دوست داشتم.گرچه امیر میگه این خنده بخاطر اون یکم نوشیدنی که خوردی نبوده.اصلا در حدی نبوده بخواد م.س.ت کنه ولی من فکر میکنم هیچ توجیه دیگه ای نیست برای اون حالم 

بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 4:50

ساعت 4 صبحه.تا همین چند دقیقه پیش پشت لپ تاپ بودم و کد نویسی میکردم.شیرین بود و بی وقفه این چند شب براش تلاش کردم و لذت بردم.فردام باید ارائه ش بدم.نمره های این ترمم بیشترش اومده جز دو تا.فکر کنم معدلم بشه بالا 18 یا نزدیک 18.دارم رکورد میزنم دیگه.این ترم بیش از حد درس خوندم.

بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 95 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 4:50

بالاخره این ترم نمره بچه هام رد کردم.

اخرین ترم TAبودنم و اخرین سالم تو دانشگاه اگه خدا بخواد.

یهو همشون اومدن پی وی که ارفاق کن .منم اولش خواستم بگم نه نمیشه که یهو دیدم دارم شل میکنم و به همه ارفاق میکنم.:/

من یه TA نمونه م.

بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 4:50

یه روز من خواب بودم فردام امتحان داشتم ولی خب خونده بودم.پونه به شقایق گفت که 'چرا خوابه فردا امتحان داره'   منم راستش نقطه ضعفم اینه کسی تو حریم شخصیم خصوصا مسائل درسیم دخالت کنه چون همخونه هام رو در بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 86 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 4:50

امیر رفت.شقایق!پونه!نگار!

همه رفتن.

من هستم و خودم.

فردا بلیط دارم.

ساعت 9 و نیم شب.

باید 2 بعدازظهر پروژه ارائه بدم و بعدش ظرف ها رو بشورم و وسایلم رو جمع و جور کنم.

و بعد از 4 ماه و نیم برم خونه...دلتنگم.دلتنگ تر از همیشه

 

بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 101 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 4:50